دارالفنون

ساخت وبلاگ

دارالفنون[1]

در اداره نشسته بودم و طبق عادت روزانه ایمیل‌هایم را چک می‌کردم. موضوع یکی از ایمیل‌های دریافتی‌ام جشنوارة کتاب‌های رشد بود. با بی‌حوصلگی ایمیل را باز کردم. کارت دعوت جشنواره بود. سرسری نگاهی به آن انداختم و برای کسب تکلیف به مدیرم ارسال کردم. بعد از چند دقیقه جواب نامة مدیر را گرفتم. حدسم درست بود. طبق دستور مدیر باید در آن مراسم شرکت می‌کردم و گزارش می‌نوشتم. اگرچه توانایی این کار را داشتم؛ اما گزارش‌نویسی از لحظه به لحظة مراسم‌های فرهنگی قدری برایم عذاب‌آور بود. بعد از دستور مدیر، کارت دعوت را دوباره باز کردم تا از زمان و مکان مراسم مطلع شوم. مراسم در بیست و نهم آذر ماه در مدرسة دارالفنون برگزار می‌شد. به کلمة دارالفنون خیره شدم. چه سعادت بزرگی نصیبم شده بود. می‌توانستم از نزدیک شاهد ساختمانی باشم که محصلان زیادی را در خود پذیرفته بود. ساختمانی که به همت و پشتکار امیرکبیر، صدراعظم ناصرالدین‌شاه، بنا شد.

روز مراسم و لحظة دیدار با آن بنای قدیمی فرا رسید. همکارم با نیسان اداره مرا رساند. پس از جست‌وجو در خیابان شلوغ و پرترافیک امام خمینی وارد خیابان ناصرخسرو شدیم و ماشین مقابل در ساختمان دارالفنون توقف کرد. پیاده شدم. قدری به نمای آجری ساختمان نگاه کردم. از آنجا که مراسم شروع شده بود و من دیر رسیده بودم، ناگزیر نگاهم را از دیوارها برداشتم و درب ورودی ساختمان را پشت سر گذاشتم. روبه‌رویم راهروی عریض و طویلی بود و سمت چپم حجره‌های زیادی قرار داشتند. حجره‌هایی کوچک که به گمانم هر کدام از آن‌ها یک کلاس درس بود. کاش فرصت داشتم تا بهتر و بیشتر به حجره‌ها نگاه کنم، اما با همان یک نگاه مختصر متوجه تفاوت‌های فاحش کلاس‌های کوچک قدیمی با مدارس پیشرفتة امروزی شدم. با تأسف و اندوه از کنار حجره‌ها گذشتم و وارد حیاط  مدرسه شدم. در سرتاسر حیاط مربعی‌شکل، درختان تنومند، افراشته و البته سرسبز وجود داشت که در آن سرمای آخر پاییز برایم تعجب‌آور بود. ایستادگی درختان باطراوت دارالفنون در مقابل سوز و سرمای هوا تداعی‌کنندة تلاش‌های مستمر و خستگی‌ناپذیر امیرکبیر بود. آن شخصیت فرزانه‌ای که برای خشت‌خشت این بنا ملامت شد و ملالت کشید؛  اما خم به ابرو نیاورد و از پا ننشست. سروقامتی که در مقابل ظلمت و جهل زمانه تاب آورد و روشنگری کرد.

بی‌شک بهرة این درختان از آموزش‌های متنوع و گوناگون مدرسة دارالفنون، درس پایداری و مقاومت بود. اینها شاگردان مستعدی در کلاس درس استاد بودند؛ زیرا با گذشت بیش از یک قرن دچار خواب نسیان و فراموشی نشدند و همچنان پایبند آموزه‌هایشان بودند.

از حیاط و درختانی که نکته‌ها و پیام‌های زیادی در دلشان نهفته بود، با دریغ و حسرت گذشتم تا به سالن اصلی مراسم برسم. جمعیت زیادی آمده بودند. روی یکی از صندلی‌های خالی نشستم. در حالی که خیسی گونه‌هایم را پاک می‌کردم؛ فاتحه‌ای برای شادی روح آن بزرگ‌مرد خواندم ...

فاطمه آقاخانی

1.  دارالفنون نام مدرسه‌ای است که به همت امیرکبیر، صدراعظم ناصرالدین شاه قاجار، ساخته شد تا در آن مدرسه علوم و فنون جدید تدریس شود. کار احداث مدرسه به اتمام رسید؛ اما امیرکبیر که به دست حاکم وقت به کاشان تبعید شده بود، نتوانست درمراسم افتتاح آن حضور داشته باشد و ثمرة تلاشش را ببیند.  

+ نوشته شده در  شنبه هجدهم دی ۱۳۹۵ساعت 15:5  توسط میرمرعشی- مظاهری- رحمانی- آقاخانی  | 
تاریخ انبیاء افسانه یا واقعیت؟...
ما را در سایت تاریخ انبیاء افسانه یا واقعیت؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0tarikhanbiya7 بازدید : 296 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1396 ساعت: 2:30